امامان معصوم ( ع )

تقدیم به همه ی عاشقان امامان معصوم ( ع )

امامان معصوم ( ع )

تقدیم به همه ی عاشقان امامان معصوم ( ع )

مسأله انتظار


 مسأله انتظار 



همه مسلمانان بدون استثناء  در انتظار ظهور مصلحی بزرگ به سر می برند، این مصلح بزرگ دارای این ویژگیها است:

 

1ـ جهان انسانیّت را به سوى صلح و عدالت رهبرى مى کند وبساط ظلم و فساد وخونریزى را بر مى چیند.
2ـ مساوات و برادرى را در میان عموم ملت
ها و نژادها تعمیم مى دهد.
3ـ نور ایمان و اخلاق و صمیمیّت و محبّت را در همه جا مى پاشد.
4ـ یک جهش بزرگ علمى و فرهنگى برپا مى سازد.
5ـ دنیاى انسانى را وارد مرحله نوینى از حیات خود مى کند.
6ـ به هرگونه اسارت و بردگى و استثمار پایان مى دهد.
7ـ نام او مهدى است و از فرزندان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى باشد.

هدف از بحثى که در این رساله مى خوانید این نیست که مسائل فوق را یک به یک اثبات کنیم، چه این که، اینها موضوع بحث هاى جداگانه اى هستند که در نظر است به خواست خدا مستقلا تدوین گردد.
بلکه هدف اصلى این است که اثرات و پى آمدهاى چنین ظهورى را بررسى کنیم و «منتظران راستین» را از «منتظران دروغین» بازشناسیم، و ببینیم این انتظار که در روایات اسلامى به عنوان یکى از بزرگترین عبادات شمرده شده چه فلسفه اى مى تواند داشته باشد؟


داورى هاى حساب نشده
آیا فکر ظهور یک مصلح جهانى واکنش شکست ها و ناکامى هاست؟ آیا این فکر در محیط هاى اسلامى یک «فکر وارداتى» است؟ یا این که به عکس ریشه اى در نهاد آدمى دارد و از عشق به تکامل سرچشمه مى گیرد؟
آیا وجود یک عشق در نهاد انسان دلیل بر این نیست که معشوقى وجود دارد؟
با این که جمعى از خاورشناسان، اصرار دارند ایمان به وجود یک مصلح بزرگ جهانى را «واکنشى» از وضع نابسامان مسلمانان در دورانهاى تاریک تاریخ بدانند.
و با این که جمعى از پژوهشگران شرقى و اسلامى که تحت تأثیر افکار غربى ها قرار دارند به این طرز تفکر دامن مى زنند، و حتى اصرار دارند که ایمان به وجود «مهدى» و مصلح جهانى را یک «فکر وارداتى» تلقى کنند که از عقاید یهود و مسیحیان گرفته شده .
و با این که جمعى از جامعه شناسان ماتریالیست مى کوشند که از مسأله انتظار ظهور مهدى، دلیلى بر
عقیده خود ترتیب دهند که این عقیده یک ریشه اقتصادى دارد و براى تخدیر افکار «توده هاى به زنجیر استعمار کشیده» ساخته و پرداخته شده است.
با تمام این گفتگوها، باید توجه داشت که اعتقاد به چنین ظهورى یک ریشه فطرى در همه نهادها دارد که در اعماق عواطف انسان نفوذ کرده است، و یک ریشه اصیل اسلامى که در منابع مهم اسلامى دیده مى شود.
ولى شاید مطالعات محدود این پژوهشگران از یک سو، علاقه به «توجیه مادى» براى هرگونه فکر و عقیده مذهبى، از سوى دیگر، این گونه افکار را به وجود آورده است.
جالب این که جستجوگرانى از غرب، همچون «مارگلى یوت» به انکار احادیث اسلامى پیرامون مهدى(علیه السلام)برخاسته و مى گوید:
این احادیث را هرگونه تفسیر کنند، دلیل قانع کننده اى در دست نیست که تصور کنیم پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)ظهور یک مهدى را براى احیا، تحقق، اکمال و تقویت اسلام لازم و حتمى شمرده باشد، لیکن درگیرى آتش جنگ هاى داخلى، در میان یک نسل واحد، پس ز وفات پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و درهمى و آشفتگى جهان اسلام که بر اثر اختلاف آنان با یکدیگر روى داد، موجب اقتباس فکر ظهور «منجى» از یهود با مسیحیان گردید، که به ترتیب در انتظار ظهور و بازگشت «مسیح» به سر مى برند.
(1)
نمى دانیم «مارگلى یوت» چه کتاب هایى از منابع اسلامى را در این زمینه دیده و چگونه در تفسیر آنها چیزى که او را قانع کند نیافته است، در حالى که در مهمترین منابع «شیعه» و «اهل تسنن» درباره این ظهور احادیث صریحى وجود دارد، و این احادیث در سرحد تواتر است.
چگونه همه دانشمندان و محققان اسلامى تقریباً بدون استثنا (جز افراد بسیار نادرى همچون ابن خلدون که در مقدمه تاریخ خود در احادیث مهدى تردید کرده) گفتگویى در صدور این احادیث از پیامبر(صلى الله علیه وآله)ندارد و تنها گفتگوها پیرامون شاخ و برگ ها و مسائل فرعى آن است، ولى تنها «مارگلى» نتوانسته قانع شود؟ این سؤالى است که خود او باید پاسخ آن را بدهد.
در این میان عده دیگرى مى گویند ما کار به عمل و انگیزه هاى این انتظار عمومى نداریم، ما پى آمدهاى آن را مى نگریم که سبب تحمل دردها و شکیبایى در برابر نابسامانى ها و تن در دادن به مظالم و ستم ها، و فرار از زیر بار مسئولیت هاست.
ما به این مى نگریم که این انتظار، توده هاى رنج دیده را در یک عالم رؤیایى فرو مى برد و از آنچه در اطراف آنها مى گذرد غافل مى سازد، و آنها را به تنبلى و فرار از تعهدهاى اجتماعى تشویق مى کند.
و به عبارت دیگر از نظر فردى عاملى است براى رکود و توقف و از نظر اجتماعى وسیله اى است براى خاموش ساختن جنبش هاى ضد استعمارى و به هر صورت اثر منفى آن آشکار است.


تحقیق و بررسى
ولى به عقیده ما یک پژوهشگر آگاه که نمى خواهد از دور قضاوت کند، بلکه خود را موظف مى بیند که از نزدیک همه مسائل مربوط به «انگیزه ها» و «نتیجه ها» را بنگرد، نمى تواند تنها به این داورى هاى حساب نشده قانع شود.
اکنون اجازه دهید بى طرفانه انگیزه هاى انتظار و نتایج و پى آمدهاى آن را یک به یک مورد بررسى قرار دهیم و ببینیم عامل پیدایش آن، شکستهاست و یا یک سلسله واقعیت هاى فطرى و عقلانى است و نتایج آن سازنده و مثبت است یا منفى و نامطلوب؟



انتظار در اعماق سرشت آدمى
برخلاف گفته هاى کسانى که فکر مى کنند بذر اصلى انتظار ظهور یک مصلح بزرگ را شکست ها و ناکامى ها و نابسامانى ها در سطح افکار مى پاشد، عشق به این موضوع مربوط به اعماق وجود آدمى است، گاهى به گونه پررنگ، و گاهى کم رنگ.
به تعبیر دیگر: انسان از دو راه عاطفه، و خرد، سرانجام در برابر چنین مسأله اى قرار مى گیرد و سروش این ظهور را با دو زبان «فطرت» و «عقل» مى شنود.
و به عبارت روشن تر :
ایمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى»، «عشق به زیبایى» و «عشق به نیکى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است که بدون چنان ظهورى این عشق ها به ناکامى مى گراید و به شکست محکوم مى شود.
شاید این سخن نیاز به توضیح بیشترى داشته باشد و آن این که :
مى دانیم «عشق به تکامل» شعله جاویدانى است که سراسر وجود انسان را در برگرفته، او مى خواهد بیشتر بداند، بیشتر از زیبایى ها ببیند، بیشتر از نیکى ها بهره ببرد و خلاصه آنچه مایه پیشرفت و برترى مى داند بیشتر فراهم سازد.
هیچ گاه پیدایش این انگیزه ها را نمى توان با عوامل اجتماعى، روانى، وراثت و تربیت پیوند داد، گرچه این عوامل در تضعیف یا دامن زدن به آنها سهم مهمّى دارند، ولى اصل وجود آنها، جزء بافت روان انسانهاست و جزء ابعاد اصلى روح او، بدلیل این که هیچ جامعه و هیچ ملتى هرگز از این انگیزه ها تهى نبوده است.
خلاصه، علاقه انسان به پیشرفت و تکامل، به دانایى و زیبایى و به نیکى و عدالت، علاقه اى است اصیل، همیشگى و جاودانى، و انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانى آخرین نقطه اوج این علاقه است (دقتکنید).
چگونه ممکن است عشق به تکامل همه جانبه، در درون جان انسان باشد و چنان انتظارى نداشته باشد؟ مگر پیاده شدن تکامل جامعه انسانى بدون آن امکان پذیر است؟
بنابراین حق کسانى که در زندگى گرفتار شکست و بحرانى نبوده اند این است که چنین احساسى را در درون جان خود دارند... این از یک سو.
از سوى دیگر همانطور که اعضاى پیکر انسان به تکامل و به پیشرفت وجود او کمک مى کند و عضوى در بدن نمى یابیم که مطلقاً نقشى در این حرکت تکاملى نداشته باشد، خصایص روانى انسان نیز چنین اند یعنى هر کدام نقش مؤثرى در پیشرفت هدف هاى اصیل او دارند.
مثلا «ترس از عوامل خطرناک» که در هر انسانى وجود دارد، سپرى است براى حفظ او در برابر خطر.
«خشم» به هنگامى که انسان منافع خود را در معرض تهدید مى بیند وسیله اى است براى افزایش قدرت دفاعى و بسیج تمام نیروهاى ذخیره جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر، بنابراین عشق به تکامل، عشق به صلح و عدالت، نیز وسیله اى است براى رسیدن به این هدف بزرگ و به منزله موتور نیرومندى است که چرخ هاى وجود انسان را در این راه به حرکت دائمى وا مى دارد، و او را براى رسیدن به جهانى مملو از صلح وعدالت کمک مى کند.
از سوى دیگر احساسات و دستگاه هایى که در جسم و جان وجود دارد نمى تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستى نباشد، زیرا همه جهان هستى یک واحد به هم پیوسته است، و وجود ما نمى تواند از بقیّه جهان جدا باشد.
از این بهم پیوستگى به خوبى مى توانیم نتیجه گیرى کنیم که هر عشق و علاقه اصیلى در وجود ما هست دلیل بر آن است که «معشوق» و «هدف» آن نیز در جهان وجود دارد و این عشق وسیله اى است که ما را به او نزدیک مى سازد.
یعنى اگر تشنه مى شویم و عشق به آب داریم دلیل بر آن است که «آبى» وجود دارد که دستگاه آفرینش تشنگى آن را در وجود ما قرار داده است.
اگر علاقه اى به جنس مخالف داریم دلیل بر وجود جنسى مخالف در بیرون ماست. و اگر عشق به زیبایى و دانایى داریم دلیل بر این است که زیبایى ها و دانایى هایى در جهان هستى وجود دارد.
و از این جا به آسانى نتیجه مى گیریم که اگر انسان ها انتظار مصلح بزرگى را مى کشند که جهان را پر از صلح و عدالت و نیکى و داد کند دلیل بر آن است که چنان نقطه اوجى در تکامل جامعه انسانى امکان پذیر و عملى است که عشق و انتظارش در درون جان ماست.
عمومیت این اعتقاد در همه مذاهب نیز نشانه دیگرى بر اصالت و واقعیت آن است زیرا چیزى که زائیده شرایط خاص و محدودى است نمى تواند این چنین عمومى باشد، تنها مسائل فطرى هستند که از چنین عمومیّتى برخوردارند، و اینها همه نشانه آن است که از زبان عواطف و سرشت آدمى این نغمه در جان او سر داده شده که سرانجام مصلحى بزرگ، جهان را زیر پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.


ظهور مصلح بزرگ در منابع اسلامى
گواهى فشرده و جامعى پیرامون اخبار مهدى وسیله تندروترین گروه هاى اسلامى.
گفتیم که مسأله انتظار ظهور یک حکومت بزرگ جهانى که صلح و امنیت و آرامش و عدالت و پاکى را در همه دنیا گسترش دهد عکس العمل عوامل سخت اجتماعى و ناکامى ها نیست، بلکه ریشه عمیقى در اصیل ترین ابعاد روح انسانى دارد و به تعبیر دیگر این انتظار از درون فطرت و روان آدمى مى جوشد و از ذات انسان سرچشمه مى گیرد، و دلیل خود را در این زمینه بازگو کردیم.
اکنون موقع بررسى این مسأله است که آیا اعتقاد به چنین ظهورى یک فکر وارداتى است که از عقاید اقوام دیگر مایه گرفته و به محیط هاى اسلامى نفوذ کرده است، یا یک واقعیت تاریخى است که همانند سایر تعلیمات اصیل اسلامى از شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) گرفته شده است.
آیا پاسخ این سؤال را باید از مستشرقانى که به اصطلاح اگر بخواهیم اعمالشان را حمل بر صحت کنیم و آنها را متعصب و مغرض ندانیم لااقل باید بگوییم اطلاعات آنها در زمینه مسائل اسلامى (غالباً) بسیار سطحى و نارساست، بشنویم؟
بدبختى این جاست که پیروان یک مکتب براى شناخت مکتب خود دست به دامان کارشناسان خارجى شوند، و آنچه خود دارند از بیگانه تمنّا کنند و از گم شدگان لب دریا سراغ گوهرهایى را گیرند که صدفش از دسترس آنها بیرون است.
به کمک طلبیدن «گیورگیو» دانشمند اروپایى براى از نو شناختن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و جرج جرداق مسیحى لبنانى براى شناخت مکتب انسان ساز على(علیه السلام)، و سلیمان کتانى مسیحى براى شناسایى بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) دخت گرامى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مانند استمداد از «مارگلى یوت» براى فهم مسائل مربوط به «مهدى»(علیه السلام) همه یک نوع انحراف از مسیر صحیح تحقیق، و زمینه چینى و کوشش براى «اسلام وارداتى» است.
نمى گوییم باید آن قدر خشک بود که نقل قول مستشرقان را (حتى به منظور تأیید) کفر و ضلالت پنداشت، بلکه مى گوییم نباید آن قدر غرب زده بود که اساس و پایه شناخت عقاید و تعلیمات اسلامى را برگفته هاى دگران گذارد.
اگر ما در مسائل مربوط به تکنولوژى از کارشناسان آنها ـ متأسفانه ـ کمک مى گیریم دلیل این نیست که در شناخت آنچه مربوط به ما و مخصوص ماست نیز از آنها مدد بخواهیم.
به ویژه این که مى بینیم اسلام شناسى آنها ـ مانند همه چیز دیگرشان که تنها با معیارهاى مادى سنجیده
مى شود ـ سر از یک «اسلام ماتریالیستى» بیرون خواهد آورد که ارزش اصول و فروع آن تنها در چهارچوب معیارهاى مادى و زندگى اقتصادى و پیوندهاى آب و نان اجتماعى دور خواهد زد، اسلامى مسخ شده و رنگ باخته و واژگونه، اسلامى تنها در خدمت آب و نان، چونان که مقلدین بى قید و شرط آنها نیز تبلیغ مى کنند.
به هر حال مطالعه متون معروف اسلامى نشان مى دهد که امید و انتظار صلح و عدالت جهانى در پرتو قیام یک مرد انقلابى، با برنامه ها و بینش هاى انقلابى، چیزى است که در متن تعلیمات پیامبر اسلام قرار داشته است.
روایات مربوط به قیام مهدى(علیه السلام) چنان است که هیچ محقق اسلامى، پیرو هر یک از گروه ها و مذاهب اسلامى باشد نمى تواند «تواتر» آن را انکار کند.
تاکنون کتاب هاى زیادى از طرف دانشمندان شیعه و اهل تسنن در این زمینه نوشته شده و نویسندگان آنها به اتفاق صحت احادیث مربوط به مصلح جهانى یعنى «مهدى» را پذیرفته اند، تنها افراد بسیار معدودى مانند «ابن خلدون» و «احمد امین مصرى» در صدور این اخبار از پیامبر(صلى الله علیه وآله) تردید کرده اند، و قرائنى در دست داریم که انگیزه آنها در این کار ضعف اخبار نبوده بلکه فکر مى کردند روایات مربوط به «مهدى» مشتمل بر مسائلى است که به سادگى نمى توان آنها را باور کرد، یا به خاطر این که احادیث درست از نادرست را نتوانسته اند جدا کنند یا تفسیر احادیث را به درستى در نیافته اند.
در هر صورت لازم است قبل از هر چیز سؤال و جوابى را که اخیراً از طرف «رابطه العالم الاسلامى» که زیر نفوذ افراطى ترین جناح هاى اسلامى (یعنى وهابیان) قرار دارد، نشر یافته، از نظر خوانندگان عزیز بگذرانیم تا روشن شود مسأله انتظار یک مصلح بزرگ در میان مسلمانان قولى است که جملگى بر آنند و به عقیده ما مدارک لازم در این رساله کوتاه آنچنان جمع آورى شده که هیچ کس را یاراى آن نیست و اگر وهابیان سخت گیر در برابر آن تسلیم شده اند نیز به همین دلیل است (ما نخست ترجمه قسمت حساس این رساله را نقل کرده، سپس تمام متن عربى آن را براى آنها که مى خواهند مطالعه بیشترى کنند، مى آوریم).


مدارک زنده بر ظهور مهدى(علیه السلام)
در حدود یک سال قبل شخصى به نام «ابومحمد» از «کنیا» سؤالى درباره ظهور «مهدى منتظر» از «رابطه العالم الاسلامى» که از متنفذترین مراکز مذهبى حجاز و مکه است، کرده است.
دبیر کل «رابطه» محمد صالح القزاز در پاسخى که براى او فرستاده است ضمن تصریح به این که «ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان نیز احادیث مربوط به ظهور مهدى را پذیرفته، متن رساله کوتاهى را که پنج تن از علماى معروف فعلى حجاز در این زمینه تهیه کرده اند، براى او ارسال داشته است.
دراین رساله پس از ذکر نام حضرت «مهدى» و «محل ظهور او» یعنى مکه چنین مى خوانیم:
«... به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مى کند همان گونه که از ظلم و ستم پرده شده است...
او آخرین «خلفاى راشدین دوازده گانه» است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) خبر از آنها در کتب صحاح داده است».
احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند از جمله:
عثمان بن عفان، على بن ابى طالب، طلحة بن عبیدالله، عبدالرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار یاسر، عبدالله بن مسعود، ابوسعید خدرى، ثوبان، قره بن اساس مزنى، عبدالله بن حارث، ابوهریره، حذیفة بن یمان، جابربن عبدالله، ابوامامه، جابربن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصین، و امّ سلمه.
اینها بیست نفر از کسانى هستند که روایات مهدى را نقل کرده اند و غیر از آنها افراد زیاد دیگرى نیز وجود دارند.
سخنان فراوانى نیز از خود صحابه نقل شده که در آن بحث از ظهور مهدى شده که آنها را نیز مى توان در ردیف روایات پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرار داد، زیرا این مسأله، از مسائلى نیست که با اجتهاد بتوان چیزى پیرامون آن گفت (بنابراین آنها نیز مطلب را از پیامبر شنیده اند).
سپس اضافه مى کند:
همه احادیث بالا که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده و هم شهادت و گواهى صحابه که در این جا در حکم حدیث است، در بسیارى از کتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعم از «سنن» و «معاجم» و «مسانید» آمده است از جمله:
سنن ابوداود، سنن ترمذى، ابن ماجه، ابن عمرو الدانى، مسند احمد، و ابن یعلى، و بزاز، و صحیح حاکم ومعاجم طبرانى (کبیر و متوسط) و رویانى، و دار قطنى و ابونعیم در اخبارالمهدى، و خطیب در تاریخ بغداد، و ابن عساکر در تاریخ دمشق وغیر اینها.
بعد اضافه مى کند:
بعضى از دانشمندان اسلامى در این زمینه کتاب هاى مخصوصى تألیف کرده اند از جمله:
ابونعیم در «اخبار المهدى»، ابن حجر هیثمى در «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر»، شوکانى در «التوضیح فى تواتر ماجاء فى المنتظر و الدجال و المسیح»، ادریس عراقى مغربى در «المهدى»، ابوالعباس بن عبدالمؤمن المغربى در کتاب «الوهم المکنون فى الرد على ابن خلدون».
و آخرین کسى که در این زمینه بحث مشروحى نگاشته مدیر دانشگاه آزاد اسلامى مدینه است که در چندین شماره مجله دانشگاه مزبور بحث کرده است.
عده اى از بزرگان و دانشمندان اسلام از قدیم و جدید نیز در نوشته هاى خود تصریح کرده اند که احادیث در زمینه مهدى در سرحد تواتر است (و به هیچ وجه قابل انکار نیست) از جمله:
السخاوى در کتاب «فتح المغیث»، محمد بن احمد السفاوینى در «شرح العقیده»، ابوالحسن الابرى در «مناقب الشافعى»، ابن تیمیه در کتاب فتاوایش، سیوطى در «الحاوى»، ادریس عراقى در تألیفى که در زمینه «مهدى» دارد، شوکانى در کتاب «التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر...»، محمد جعفر کنانى در «نظم المتناثر»، ابوالعباس بن عبدالمؤمن در «الوهم المکنون...».
در پایان بحث مى گوید (تنها) ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدى را با حدیث بى اساس و مجعولى که مى گوید «لامهدى الا عیسى ; مهدى جز عیسى نیست» مورد ایراد قرار دهد، ولى بزرگان، پیشوایان و دانشمندان اسلام گفتار او را رد کرده اند، بخصوص «ابن عبدالمؤمن» که در رد گفتار او کتاب ویژه اى نوشته است که از 30 سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته.
حُفّاظ احادیث و دانشمندان بزرگ حدیث نیز تصریح کرده اند که احادیث مهدى مشتمل بر احادیث «صحیح» و «حسن» است و مجموع آن متواتر مى باشد.
بنابراین اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب است و این جزء عقاید اهل سنت و جماعت محسوب مى شود و جز افراد نادان و بى خبر یا بدعت گزار آن را انکار نمى کنند.
مدیر اداره مجمع فقهى اسلامى
محمد منتظر کنانى
به عقیده ما بحث فوق آنچنان روشن است که نیاز به هیچ گونه توضیح اضافى ندارد با این حال آیا آنها که مى گویند عقیده به ظهور مهدى یک فکر وارداتى است در اشتباه بزرگى نیستند؟
اینک متن اصلى نامه
در اینجا متن عربى نامه اى را که آقایى از «کنیا» به «رابطه العالم الاسلامى» که یک مرکز رسمى اسلامى در «مکه» است درباره «مهدى منتظر» فرستاده و متن پاسخى را که رییس رابطه زیر نظر جمعى از علماى معروف حجاز تهیه و ارسال داشته است، از نظر خوانندگان محترم مى گذرانیم.
و این همان است که ترجمه قسمت حساس آن را قبلا بدون کم و کاست از نظر گذراندیم.
تنها نکته اى که یادآورى آن در این جا لازم است این مى باشد که «تفاوت مهمى» که این نوشته با عقاید پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) دارد این است که آنها نام پدر حضرت مهدى(علیه السلام) را «عبدالله» ذکر کرده اند درحالى که در کتب شیعه نام پدر بزرگوارش به طور مسلم «الامام الحسن العسکرى» است و سرچشمه این اختلاف آن است که در بعضى از روایات اهل سنت جمله «اسم ابیه اسم ابى» (اسم پدرش اسم پدر من
است) آمده در حالى که قرائن نشان مى دهد که این جمله در اصل «اسم ابیه اسم ابنى» (اسم پدرش اسم فرزند من است) بوده، و بر اثر اشتباه در نقطه گذارى به این صورت درآمده است (این احتمال را کنجى شافعى نیز در کتاب «البیان فى اخبار صاحب الزمان» تأیید کرده است) و در هر حال آن جمله قابل اعتماد نیست زیرا :
1 ـ در اکثر روایات اهل سنت این جمله وجود ندارد.
2 ـ در روایت معروف ابن ابى لیلى مى خوانیم «اسمه اسمى واسم ابیه اسم ابنى» اسم پدرش اسم فرزند من است.
3 ـ روایات متواتر از طرق اهل بیت(علیهم السلام) گواهى مى دهد که نام پدرش «حسن» است.
4 ـ در بعضى از روایات اهل سنت نیز تصریح شده که او فرزند امام حسن عسکرى است.

(براى توضیح بیشتر در این زمینه به کتاب «منتخب الاثر» صفحات 231 تا 236 باب 11 و کتاب نورالابصار مراجعه فرمایید).


رابطه العالم الاسلامى
الامانه العامه
الکرم ابومحمد ـ المحترم (کنیا)
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ـ اشاره الى خطابکم (المورخ فى 21 یوماً 1976 م المتضمن عن موعد ظهور المهدى و فى اى مکان یقیم؟
نفیدکم باننا نوفر لکم مع خطابنا الیکم ما جاء من الفتوى فى مساله المهدى المنتظر و قد قام بکتابته فضیله الشیخ محمد المنتصر الکنانى و اقرته اللجنه المکونه من اصحاب الفضیله الشیخ صالح بن عثیین و فضیله الشیخ احمد محمد جمال و فضیله الشیخ احمد على و فضیله الشیخ عبدالله خیاط.
و قد دعم الفتوى بما ورد من احادیث المهدى عن الرسول صلى الله علیه و سلم و ما ذکره ابن تیمیه فى المنهاج بصحة الاعتقاد و ابن القیم فى المنار و ان شاء الله تعالى ستجدون فى الکتابه مطلبکم و ما یغنیکم عن مساله المهدى انتم و من کان على نهجکم آملین لکم التوفیق و السداد.
الامین العام
محمد صالح القزاز

بعد التحیه
جواباً عما یسأل عنه المسلم الکینى فى شأن المهدى المنتظر عن موعد ظهوره و عن المکان الذى یظهر منه و عن ما یطمئنه عن المهدى(علیه السلام) .
هو محمد بن عبدالله الحسنى العلوى الفاطمى المهدى الموعود المنتظر موعد خروجه فى آخر الزمان و هو من علامات الساعة الکبرى یخرج من المغرب و یبایع له فى الحجاز فى مکة المکرمه بین الرکن و المقام ـ بین باب الکعبه المشرفه و الحجر الاسود عند الملتزم و یظهر عند فساد الزمان و انتشار الکفر و ظلم الناس یملأ الارض عدلا و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً یحکم العالم کله و تخضع له الرقاب بالاقناع تاره و الحرب اخرى و سیملک الارض سبع سنین و ینزل عیسى علیه السلام من بعده فیقتل الدجال او ینزل معه فیساعده على قتله بباب لدب ارض فلسطین.
هو آخر الخلفاء الراشدین، الاثنى عشر الذین اخبر عنهم النبى، صلوات الله و سلامه علیه فى الصحاح، و احادیث المهدى وارده عن الکثیر من الصحابه، یرفعونها الى رسول الله صلى الله علیه و سلم و منهم عثمان بن عفان، و على بن ابى طالب، و طلحة بن عبیدالله، و عبدالرحمن بن عوف، و عبدالله بن عباس، و عمار بن یاسر، و عبدالله بن مسعود، و ابو سعیدالخدرى، و ثوبان، وقره بن ایاس المزنى، و عبدالله بن الحارث بن جز، و ابوهریره، و حذیفه بن الیمانى، و جابربن عبدالله، و ابوامامه، و جابربن ماجد الصدفى، و عبدالله بن عمر، و انس بن مالک، و عمران بن حصینى، و ام سلمه.
هولاء عشرون منهم، ممن وقفت علیهم، و غیرهم کثیر، و هناک آثار عن الصحابه، مصرحه بالمهدى، من اقوالهم، کثیره جدا، لها حکم الرفع، اذ لا محال للاجتهاد فیها.
احادیث هولاء الصحابة التى رفعوها الى النبى صلى الله علیه و سلم، والتى قالوها من اقوالهم اعتماداً على ما قاله رسول الله صلوات الله و سلامه علیه رواها الکثیر من دواوین الاسلام، و امهات الحدیث النبوى، من السنن، والمعاجم، و المسانید منها.
سنن ابى داود، و الترمذى، و ابن ماجه، و ابن عمروالدانى، و مسانید احمد، و ابن یعلى، و البزاز، و صحیح الحاکم، و معاجم الطبرانى الکبیر و الوسیط و الرویانى و الدار قطنى فى الافراد، و ابونعیم فى اخبار المهدى، و الخطیب فى تاریخ بغداد، و ابن عساکر فى تاریخ دمشق و غیرها.
و قد خص المهدى بالتألیف ابونعیم فى «اخبار المهدى» و ابن حجر الهیثمى فى «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر» و الشوکانى فى «التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال و المسیح» و ادریس العراقى المغربى فى تألیفه «المهدى» و ابوالعباس بن عبدالمؤمن المغربى فى کتاب «الوهم المکنون فى الرد على ابن خلدون».
و آخر من قرات له عن المهدى، بحثاً مستفیضاً، مدیر الجامعه الاسلامیة، فى المدینة المنورة فى مجله الجامعه، اکثر من عدد.
و قد نص على ان احادیث المهدى، انها متواتره، جمع من الاعلام قدیماً و حدیثاً منهم السخاوى فى
«فتح المغیث»، و محمد بن احمد السفاوینى فى شرح العقیده و ابوالحسین الابرى فى «مناقب الشافعى» و ابن تیمیه فى فتاواه، و السیوطى فى الحاوى، و ادریس العراقى المغربى فى تألیف له عن المهدى، و الشوکانى فى «التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر، و الدجال و المسیح» و محمد بن جعفر الکنانى فى «نظم المتناثر فى الحدیث المتواتر»، و ابوالعباس بن عبد المؤمن المغربى فى «الوهم المکنون من کلام ابن خلدون» رحمهم الله و حاول ابن خلدون فى مقدمته ان یطعن فى احادیث المهدى، محتجاً بحدیث موضوع لا اصل له عند ابن ماجه لا مهدى الا عیسى. و لکن رد علیه الائمه و العلماء، و خصه بالرد شیخنا ابن عبدالمؤمن، بکتاب مطبوع متناول فى المشرق و المغرب، منذ اکثر من ثلاثین سنه.
و نص الحفاظ و المحدثون على ان احادیث المهدى فیها الصحیح و الحسن و مجموعها متواتر مقطوع بتواتره و صحته.
و ان الاعتقاد بخروج المهدى، واجب و انه من عقاید اهل السنة و الجماعه و لا ینکره الا جاهل بالسنه، و مبتدع فى العقیده.
و الله یهدى الى الحق و یهدى السبیل.
مدیر اداره المجمع الفقهى الاسلامى
محمد المنتصر الکنانى


اثر سازنده انتظار
در بحث گذشته دیدیم که چگونه انتظار ظهور یک «اصلاح عمومى در وضع جهان بشریت» از اعماق روح آدمى سرچشمه مى گیرد.
و نیز دانستیم که این عقیده در تعلیمات اسلامى جنبه «وارداتى» ندارد بلکه از قطعى ترین مباحثى است که از شخص پایه گزار اسلام گرفته شده و عموم فرق اسلامى در این زمینه متفقند و احادیث در این زمینه «متواتر» ـ تنها قضاوت کنندگان ناآگاه یا مستشرقینى که از دور مى نشینند و با حدس و گمان درباره همه چیز اظهار نظر مى کنند چنین مى پندارند.
اکنون به سراغ پى آمدهاى این انتظار در وضع کنونى جوامع اسلامى برویم و ببینیم آیا ایمان به چنین ظهورى انسان را آن سان در افکار رویایى فرو مى برد که از وضع موجود خود غافل مى گردد، و تسلیم هرگونه شرایطى مى کند؟
و یا این که به راستى این عقیده یک نوع دعوت به قیام و سازندگى فرد و اجتماع است؟
آیا ایجاد تحرک مى کند یا رکود؟
آیا مسئولیت آفرین است یا مایه فرار از زیر بار مسئولیت ها؟
و بالاخره آیا مخدر است یا بیدارکننده؟
ولى قبل از توضیح و بررسى این سؤالات توجه به یک نکته کاملا ضرورى است و آن این که
سازنده ترین دستورات و عالى ترین مفاهیم هر گاه به دست افراد ناوارد، یا نالایق، یا سوء استفاده چى بیفتد ممکن است آن را چنان مسخ کنند که درست نتیجه اى برخلاف هدف اصلى بدهد و در مسیر بر ضد آن حرکت کند، و این نمونه هاى بسیار دارد و مسأله «انتظار» به طورى که خواهیم دید در ردیف همین مسائل است.
به هر حال براى رهایى از هر گونه اشتباه در محاسبه، در این گونه مباحث، باید به اصطلاح آب را از سرچشمه گرفت تا آلودگى هاى احتمالى نهرها و کانال هاى میان راه در آن اثر نگذارد.
به همین دلیل ما در بحث انتظار مستقیماً به سراغ متون اصلى اسلامى رفته و لحن گوناگون روایاتى را که روى مسأله «انتظار» تأکید مى کند مورد بررسى قرار مى دهیم تا از هدف اصلى آگاه شویم.

اکنون با دقت به این چند روایت توجه کنید
1ـ کسى از امام صادق(علیه السلام) پرسید چه مى گویید درباره کسى که داراى ولایت امامان است، و انتظار ظهور حکومت حق را مى کشد و در این حال از دنیا مى رود؟
امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود : «هو بمنزله من کان مع القائم فى فسطاطه ـ ثم سکت هنیئه ـ ثم قال هو کمن کان مع رسول الله; او همانند کسى است که با رهبر این انقلاب در خیمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد ـ سپس کمى سکوت کرد ـ و فرمود مانند کسى است که با پیامبر اسلام «در مبارزاتش» همراه بوده است».
(2)
این مضمون در روایات زیادى با تعبیرات مختلفى نقل شده است.
2ـ در بعضى «بمنزله الضارب بسیفه فى سبیل الله; همانند شمشیرزنى در راه خدا».
۳-و در بعضى دیگر «کمن قارع مع رسول الله بسیفه; همانند کسى است که در خدمت پیامبر با شمشیر بر مغز دشمن بکوبد»
.
(۳)
4ـ در بعضى دیگر «بمنزله من کان قاعداً تحت لواء القائم; همانند کسى است که زیر پرچم قائم بوده باشد». ۵- و در بعضى دیگر «بمنزله المجاهد بین یدى رسول الله; همانند کسى است که پیش روى پیامبر(صلى الله علیه وآله)جهاد کند».

6ـ و در بعضى دیگر «بمنزله من استشهد مع رسول الله(صلى الله علیه وآله); همانند کسى است که با پیامبر شهید شود».

این تشبیهات هفتگانه که در مورد انتظار ظهور حضرت مهدى(عج) در این 6 روایت وارد شده بسیار پرمعنا و روشنگر این واقعیت است که یک نوع رابطه و تشابه در میان مسأله «انتظار» و «جهاد» و مبارزه با دشمن، در آخرین شکل خود، وجود دارد (دقت کنید).
7ـ در روایات متعددى نیز انتظار چنین حکومتى را داشتن، به عنوان بالاترین عبادت معرفى شده است.
این مضمون در بعضى از احادیث از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در بعضى از حضرت على(علیه السلام) نقل شده است. از جمله در حدیثى مى خوانیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
«افضل اعمال امتى انتظار الفرج من الله عز و جل; بالاترین اعمال امت من انتظار فرج از ناحیه خدا کشیدن است».
(4)
۸- و در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم : «افضل العبادة انتظار الفرج».(5)
این حدیث اعم از این که انتظار فرج را به معناى وسیع کلمه بدانیم، ویا به مفهوم خاص یعنى انتظار ظهور مصلح جهانى باشد، اهمیت انتظار را در مورد بحث ما روشن مى سازد.
این تعبیرات همگى حاکى از این است که انتظار چنان انقلابى همیشه توأم با یک جهاد وسیع و دامنه دار است (این موضوع را سر بسته به خاطر بسپارید تا به شرح آن برسیم).


مفهوم انتظار
«انتظار» یا «آینده نگرى» به حالت کسى گفته مى شود که از وضع موجود ناراحت است و براى ایجاد وضع بهترى تلاش مى کند.
فى المثل بیمارى که انتظار بهبودى مى کشد و پدرى که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیمارى و فراق فرزند ناراحتند و براى وضع بهترى مى کوشند.
همچنین تاجرى که از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرونشستن بحران اقتصادى مى باشد این دو حالت را دارد «بیگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر».
بنابراین مسأله انتظار حکومت حق و عدالت «مهدى» و قیام مصلح جهانى در واقع مرکب از دو عنصر است، عنصر «نفى» و عنصر «اثبات»; عنصر نفى همان بیگانگى با وضع موجود، و عنصر اثبات خواهان وضع بهترى بودن است.
و اگر این دو جنبه در روح انسان به صورت ریشه دار حلول کند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد (زیرا اعتقادات سطحى ممکن است اثر آن از گفتار و سخن تجاوز نکند اما اعتقادات عمیق همیشه آثار عملى گسترده اى به دنبال خواهد داشت).
این دو رشته اعمال عبارتند از: ترک هرگونه همکارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد، و حتى مبارزه و درگیرى با آنها از یک سو، و خودسازى و خودیارى و جلب آمادگى هاى جسمى و روحى ومادى و
معنوى براى شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانى و مردمى، از سوى دیگر.
و خوب که دقت کنیم مى بینیم هر دو قسمت آن کاملا سازنده و عامل تحرک و آگاهى و بیدارى است.
با توجه به مفهوم اصلى «انتظار» معناى روایات متعددى که در بالا درباره پاداش و نتیجه کار منتظران نقل کردیم به خوبى درک مى شود، اکنون مى فهمیم چرا منتظران واقعى گاهى همانند کسانى شمرده شده اند که در خیمه حضرت مهدى(علیه السلام) یا زیر پرچم اوست، یا کسى که در راه خدا شمشیر مى زند یا به خون خود آغشته شده یا شهید گشته است.
آیا اینها مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نیست که متناسب با مقدار آمادگى و درجه انتظار افراد است؟
یعنى همانطور که میزان فداکارى مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است. انتظار و خودسازى و آمادگى نیز درجات کاملا مختلفى دارد که هر کدام از اینها با یکى از آنها از نظر «مقدمات» و «نتیجه» شباهت دارد، هر دو جهادند و هر دو آمادگى مى خواهند و خودسازى، کسى که در خیمه رهبر چنان حکومتى قرار گرفته یعنى در مرکز ستاد فرماندهى یک حکومت جهانى است نمى تواند یک فرد غافل و بى خبر و بى تفاوت بوده باشد، آن جا جاى هر کس نیست جاى افرادى است که به حق شایستگى چنان موقعیت پراهمیتى را دارند.
همچنین کسى که سلاح در دست دارد در برابر رهبر این انقلاب با مخالفان حکومت صلح و عدالتش مى جنگد آمادگى فراوان روحى و فکرى و رزمى باید داشته باشد.


انتظار یعنى آماده باش کامل
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسى باشم که طعمه شمشیرش خون ستمگران است؟
من اگر آلوده و ناپاکم چگونه مى توانم، منتظر انقلابى باشم که شعله اولش دامان آلودگان را مى گیرد؟
ارتشى که در انتظار جهاد بزرگى است آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى برد و روح انقلابى در آنها مى دمد، و هرگونه نقطه ضعفى را اصلاح مى کند.
چگونگى «انتظار» همواره متناسب با هدفى است که در انتظار آن هستیم.
انتظار آمدن یک مسافر عادى از سفر.
انتظار بازگشت یک دوست بسیار عزیز.
انتظار فرا رسیدن فصل چیدن میوه از درخت و درو کردن محصول.
انتظار فرا رسیدن فصل تحصیلى مدارس... هر یک از این انتظارها آمیخته با یک نوع آمادگى است، در یکى باید خانه را آماده کرد و وسایل پذیرایى فراهم ساخت، در دیگرى ابزار لازم و داس و کمباین و... در دیگرى کتاب و دفتر و قلم و لباس مدرسه و مانند آن.
اکنون فکر کنید آنها که انتظار قیام یک مصلح بزرگ جهانى را مى کشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونى و تحولى را دارند که وسیع ترین و اساسى ترین انقلاب هاى انسانى در طول تاریخ بشر است.
انقلابى که برخلاف انقلاب هاى اصلاحى پیشین جنبه منطقه اى نداشته و نه اختصاص به یک جنبه از جنبه هاى مختلف زندگى دارد بلکه علاوه بر این که عمومى و همگانى است تمام شئون و جوانب زندگى انسان ها را شامل مى شود، انقلابى است سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و اخلاقى.
فعلا کار به این موضوع نداریم که دلیل ما بر تحقق یافتن چنین انقلابى چیست؟
این را موکول به بحث دیگرى مى کنیم، زیرا هدف ما در این بحث تنها بررسى نتایج و آثار چنین عقیده و چنان انتظارى است که آیا به راستى آن چنان که بعضى از ماتریالیست ها پنداشته اند جنبه تخدیرى دارد یا سازنده و حرکت آفرین و اصلاح گر است.
سابقاً گفتیم که «انتظار» همیشه از دو عنصر «نفى» و «اثبات» تشکیل مى شود ناراحتى از وضع موجود و عشق و علاقه به وضع بهتر.
و در این جا اضافه مى کنیم که در هر انقلاب و تحول بنیادى نیز دو جنبه وجود دارد جنبه نفى و جنبه اثبات.
جنبه نخستین انقلاب که همان جنبه «نفى» است، از میان بردن عوامل اختلال و فساد و انحطاط و شستشو دادن لوح جامعه از نقش هاى مخالف است.
پس از انجام یافتن این مرحله نوبت به جنبه اثبات یعنى جانشین ساختن عوامل اصلاح و سازندگى مى رسد.
ترکیب دو مفهوم «انتظار» و «انقلاب جهانى» آنچه را قبلا گفتیم کاملا روشن مى کند یعنى کسانى که در انتظار چنان انقلابى به سر مى برند اگر در ادعاى خود صادق باشند (نه جزء منتظران دروغین خیالى) به طور مسلم آثار زیر در آنها آشکار خواهد شد.


نخستین فلسفه خودسازى فردى
چنین تحولى قبل از هر چیز نیازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانى است که بتوانند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعى را در جهان بدوش بکشند، و این در درجه اوّل محتاج به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فکرى براى همکارى در پیاده کردن آن برنامه عظیم است، تنگ نظرى ها، کوته بینى ها، کج فکرى ها، حسادت ها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و به طور کلى هرگونه نفاق و پراکندگى با موقعیت منتظران واقعى سازگار نیست.
نکته مهم این جاست که منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمى هرگز نمى تواند نقش تماشاچى را داشته باشد، باید حتماً در صف اصلاح طلبان قرار گیرد.
ایمان به نتایج و عاقبت این تحول هرگز به او اجازه نمى دهد، که در صف مخالفان باشد و قرارگرفتن در صف موافقان نیز محتاج به داشتن اعمالى پاک و روحى پاک تر و برخوردارى از شهامت و آگاهى کافى است.
من اگر ناپاک و آلوده ام چگونه مى توانم منتظر تحول و انقلابى باشم که شعله اوّلش دامان مرا مى گیرد؟
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسى بنشینم که طعمه شمشیرش خون ستمگران است. و من اگر فاسد و نادرستم چگونه مى توانم در انتظار نظامى که افراد فاسد و نادرست در آن هیچ گونه نقشى ندارند، بلکه مطرود و منفور خواهند بود روزشمارى کنم.
آیا این انتظار براى تصفیه روح و فکر و شستشوى جسم و جان من از لوث آلودگى ها کافى نیست؟
ارتشى که در انتظار جهاد آزادى بخشى به سر مى برد، حتماً به حالت آماده باش کامل در مى آید، سلاحى که براى چنین میدان نبردى شایسته است بدست مى آورد، سلاح هاى موجود را اصلاح مى کند، سنگرهاى لازم را مى سازد، آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى برد، روحیه افراد خود را تقویت مى کند و شعله عشق و شوق براى چنان مبارزه اى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى دارد، ارتشى که داراى چنین آمادگى نیست هرگز در انتظار به سر نمى برد و اگر بگوید دروغ مى گوید انتظار یک مصلح جهانى به معناى آماده باش کامل فکرى و اخلاقى، و مادى و معنوى براى اصلاح همه جهان است. فکر کنید چنین آماده باشى چقدر سازنده است. اصلاح تمام روى زمین و پایان دادن به همه مظالم و نابسامانى ها شوخى نیست، کار ساده اى نمى تواند باشد. آماده باش براى چنین هدف بزرگى باید متناسب با آن باشد یعنى باید به وسعت و عمق آن باشد.
براى تحقق بخشیدن به چنین انقلابى مردانى بسیار بزرگ و مصمم و بسیار نیرومند و شکست ناپذیر، فوق العاده، پاک و بلندنظر، کاملا آماده و داراى بینش عمیق لازم است و خودسازى براى چنین هدفى مستلزم به کار بستن عمیق ترین برنامه هاى اخلاقى و فکرى و اجتماعى است، این است معناى انتظار واقعى، آیا کسى مى تواند بگوید چنین انتظارى سازنده نیست؟


فلسفه دوم ـ خودیارى هاى اجتماعى
منتظران راستین درعین حال وظیفه دارند تنها به خویش نپردازند بلکه مراقب حال یکدیگر باشند وعلاوه بر اصلاح خویش در اصلاح دیگران نیز بکوشند.
زیرا برنامه عظیم و سنگینى که انتظارش را مى کشند یک برنامه فردى نیست. برنامه اى است که تمام عناصر تحول، باید در آن شرکت جوید باید کار به صورت دسته جمعى و همگانى باشد. کوشش ها و تلاش ها باید هماهنگ گردد و عمق و وسعت این هماهنگى باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد که انتظار آن را دارند.
در یک میدان وسیع مبارزه دسته جمعى، هیچ فردى نمى تواند از حال دگران غافل بماند، بلکه موظف است هر نقطه ضعفى را در هر کجا ببیند اصلاح کند، و هر موضع آسیب پذیرى را ترمیم نماید و هر قسمت ضعیف و ناتوانى را تقویت کند، زیرا بدون شرکت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزین، پیاده کردن چنان برنامه اى امکان پذیر نیست.
بنابراین منتظران واقعى علاوه بر این که به اصلاح خویش مى کوشند وظیفه خود مى دانند که دیگران را نیز اصلاح کنند.
این است اثر سازنده دیگرى براى انتظار قیام یک مصلح جهانى و این است فلسفه آن همه افتخارات و فضیلت ها که براى منتظران راستین شمرده شده است.


پاسخ به یک سفسطه بزرگ
آنچه در دنیاى کنونى کم داریم آگاهى از عواقب دردناک و خطرناک نظام فعلى جهان و عوامل و علل آن است و گرنه ظلم و فساد به حد کافى وجود دارد.
معمولا افراد سوء استفاده چى براى پنهان داشتن چهره واقعى خود، سعى مى کنند در گوشه و کنارِ قوانین و مقررات، جمله اى یا تبصره اى پیدا کنند که بتوانند آن را به نحوى طبق مقاصد خود تفسیر کنند، در مسأله انتظار مصلح جهانى نیز این موضوع به خوبى به چشم مى خورد، زیرا بعضى مى گویند:
اگر شرایط ظهور آن مصلح بزرگ، پر شدن زمین از ظلم و فساد است (آن چنان که در روایات اسلامى وارد شده) پس چرا ما در این عصر و زمان مبارزه با فساد کنیم و با ظلم و ستم بجنگیم؟ یا سراغ امر به معروف و نهى از منکر برویم، با این عمل آن انقلاب بزرگ را به تأخیر بیندازیم؟
اگر بخواهیم درست فکر کنیم نه تنها نباید گام در جهت اصلاح برداشت بلکه براى تسریع آن ظهور بزرگ باید کمک به فساد، فسادى هر چه وسیع تر و دامنه دارتر، کرد تا شرط ظهور آن مصلح بزرگ، زودتر تحقق یابد.
این سخن را مى توان به شکل دیگرى تشریح کرد، و آن این که:
انتظار ظهور آن مصلح بزرگ عاملى براى تخدیر توده ها در راه مبارزه با ظلم و فساد است، مردم را تشویق به سکوت و یا همکارى با ظالمان و ستمگران مى کند، و این موهبت بزرگى براى استعمار و استعمارگران خواهد بود که «استعمارشدگان» با دست خود زنجیر را به گردن خود بگذارند.
گمان نمى کنیم آنها که به چنین منطقى دست مى زنند واقعاً به آن عقیده داشته باشند، بعید نیست این ماسکى باشد که براى پوشاندن چهره اصلى کارهاى خود، به صورت مى زنند، ولى در هر صورت ایرادى است که باید پاسخ آن روشن گردد، خواه ایراد کنندگانش مؤمن به آن باشند یا غیر مؤمن.
براى روشن شدن نقطه انحرافى این ایراد باید به سه موضوع عمیقاً توجه کرد.


1ـ صفوف را مشخص کنیم
باید توجه داشت که در انقلاب وسیع جهانى آن مصلح بزرگ، تماشاچى، و بى طرف مفهوم ندارد (و در واقع در هیچ یک از انقلاب هاى وسیع و گسترده بى طرف مفهوم ندارد، خواه در مقیاس جهانى باشد و یا در مقیاس هاى منطقه اى، زیرا اگر به سود اجتماع است تمام افراد متعهد وظیفه دارند در آن شرکت کنند) و اگر زیان بخش است همه وظیفه دارند با آن مبارزه کنند و اما فرض این که یک انقلاب گسترده نه زیانى به حال اجتماع داشته باشد و نه سود، فرض محال است).
بنابراین هر یک از ما از همین حالا باید موقعیت خودمان را در انقلاب آن مصلح بزرگ روشن سازیم و صف خود را مشخص کنیم.
من اگر امروز کمک به ظلم و فساد کنم، چگونه ممکن است به هنگام برپا شدن آن انقلاب، در صف مصلحان و رزمندگان بر ضد ظلم باشم؟ با این عمل بى شک در صف مخالف قرار خواهم گرفت مگر غیر از این است که ظهور آن مصلح جهانى براى ریشه کن ساختن و نابود کردن ظالم است؟ بنابراین من با کمک به ظلم و فساد باید آماده پذیرش شمشیر آن مصلح بزرگ بر گردن خویش باشم، نه قرار گرفتن در صف یاران و سربازان او، به تعبیر دیگر معقول نیست ما کمک به تسریع انقلابى کنیم که خود جزء تصفیه شدگان آن خواهیم بود، این درست به آن مى ماند که آتشى برافروزیم که شعله هایش اول دامان خود ما را خواهد گرفت.
اگر مى خواهیم موقعیت خود را در این مبارزه مشخص کنیم، از هم اکنون باید حساب خود را از ظلم و ظالم و فاسد و مفسد جدا سازیم.
خلاصه این که به فرض که ما به کمک کردن به ظلم و ستم، انقلاب را پیش بیندازیم، نابودى خودمان را نیز ـ به عنوان یک ستمگر ـ پیش انداخته ایم.

2ـ هدف آمادگى است، فساد هدف نیست
برخلاف آنچه بعضى تصور مى کنند براى تسریع ظهور مصلح جهانى، آنچه لازم است آمادگى و تشنگى محیط است، نه وجود ظلم و فساد.
البته نمى توان انکار کرد که افزایش ظلم و فساد یکى از عوامل آمادگى است، چه این که وقتى مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعیض ها و بى عدالتى ها را بچشند ناراحت مى شوند و در جستجوى یک طریق اصلاح و یافتن یک مصلح جهانى گام بر مى دارند، وبه گفته شاعر:
همه از ظلم و ستم خسته شده *** رهروى راهبرى مى جویند
و به تعبیر دیگر:
مردم جهان تدریجاً این حقیقت را در مى یابند که وجود حکومت ها و کشورهاى متعدد سرچشمه تضادها و رقابت هاى ناسالم و جنگ ها و خونریزى هاست و همین موضوع آنها را به فکر تشکیل «حکومت واحد جهانى» با ابعاد وسیعش مى افکند.
تدریجاً متوجه مى شوند که مسابقه تسلیحاتى مخصوصاً در میان قدرت هاى بزرگ بیشتر سرمایه هاى انسانى و اقتصادى جهان را مى بلعد، و نتیجه ویرانى باقى مانده سرمایه هاست، در درجه اول از تجزیه قدرت هاى جهان سرچشمه مى گیرد، و از خلاصه شدن همه گرایش هاى مادى اگر حکومت واحدى جاى آن را بگیرد تنها نیاز به نیروى محدودى براى قرار نظم در جهان است و نه بیشتر، و باقیمانده همه صرف عمران و آبادى مى گردد نه تخریب.
کوتاه سخن این که آنچه در این جا مهم است مسأله آمادگى روحى و جسمى براى پذیرش چنان نظام واحدى است و آگاهى از عواقب خطرناک وضع نابسامان کنونى، و اگر در روایات اسلامى مى خوانیم قبل از چنین انقلابى، جهان را ظلم و فساد خواهد گرفت آن هم در واقع مقدمه اى است براى پیدایش آگاهى و آمادگى، نه این که ظلم هدف و فساد، به راستى هدف نهایى باشد.
3ـ موضوع دیگر این که مدت هاست که جهان از ظلم و فساد پر شده است چه ظلم و فسادى بالاتر از این همه جنگ ها و خونریزى ها و غارت گرى ها و استعمارها در اشکال مختلف، و جنایات و تبیعض هاى ناروا، و تقلب ها و خیانت ها و مفاسد اخلاقى دیگر، بنابراین لزومى ندارد چیزى بر آن مفاسد بیفزاییم.

آنچه در مورد آن کمبود شدید احساس مى شود آگاهى از «عواقب» این وضع از یک سو و «علل و عوامل» آن از سوى دیگر است.
منتظران واقعى باید تمام تلاش و کوشش خود را در این دو قسمت به کار برند، نتیجه وضع کنونى را روشن سازند و علل اصلى آن را نیز مشخص کنند تا آمادگى که شرط ظهور است انجام یابد.



منتظران راستین در فساد محیط حل نمى شوند
در این سلسله بحث ها تاکنون دو قسمت از فلسفه هاى انتظار ظهور مصلح بزرگ جهانى یعنى :
الف) تأثیر انتظار در خودسازى هاى فردى.
ب) تأثیر انتظار در خودیارى هاى اجتماعى.
مورد بررسى قرار گرفته است.
ولى اثر سازنده این انتظار منحصر به اینها نیست، اثر مهم دیگرى نیز دارد که ذیلا از نظر خوانندگان محترم مى گذرد و آن حل نشدن در مفاسد محیط، و عدم تسلیم در برابر آلودگى هاست.
توضیح این که هنگامى که فساد فراگیر مى شود، و اکثریت و یا جمع کثیرى را به آلودگى مى کشاند، گاهى افراد پاک در یک بن بست سخت روانى قرار مى گیرند، بن بستى که از یأس از اصلاحات سرچشمه مى گیرد.
گاهى آن ها فکر مى کنند، کار از کار گذشته و دیگر امیدى براى اصلاح نیست، و تلاش و کوشش براى پاک نگهداشتن خویش بیهوده است، این نومیدى و یأس ممکن است آنها را تدریجاً به سوى فساد و همرنگى با محیط بکشاند، و نتوانند خود را به صورت یک اقلیت صالح در برابر اکثریت ناسالم حفظ کنند، و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوایى بدانند.
تنها چیزى که مى تواند در آنها روح امید بدمد و به مقاومت و خویشتن دارى دعوت کند و نگذارد در محیط فاسد حل شوند، امید به اصلاح نهایى است، تنها در این صورت است که آنها دست از تلاش و کوشش براى حفظ پاکى خویش و حتى براى اصلاح دیگران بر نخواهند داشت.
و اگر مى بینیم در دستورات اسلامى یاس از آمرزش، یکى از بزرگ ترین گناهان شمرده شده است وممکن است افراد ناوارد، تعجب کنند که چرا یأس از رحمت خدا این قدر مهم تلقى شده، مهم تر از بسیارى از گناهان، فلسفه اش در حقیقت همین است که گناهکار مأیوس از رحمت، هیچ دلیلى نمى بیند که به فکر جبران بیفتد و یا لااقل دست از ادامه گناه بردارد، و منطق او این است آب از سر من گذشته است، چه یک قامت چه صد قامت، من که رسواى جهانم غم دنیا هیچ است، بالاتر از سیاهى، رنگ دگر نباشد، آخرش جهنم است، من که هم اکنون آن را براى خود خریده ام، دیگر از چه چیز مى ترسم؟
اما هنگامى که روزنه امید براى او گشوده شود، امید به عفو پروردگار و امید به تغییر وضع موجود، نقطه عطفى در زندگى او پیدا مى شود و چه بسیار او را به توقف کردن در مسیر گناه و بازگشت به سوى پاکى و اصلاح دعوت مى نماید.
به همین دلیل امید را مى توان همواره به عنوان یک عامل مؤثر تربیتى در مورد افراد فاسد شناخت، همچنین افراد صالحى که در محیط هاى فاسد گرفتارند، بدون امید نمى توانند خویشتن را حفظ کنند.
نتیجه این که انتظار ظهور مصلحى که هر قدر دنیا فاسدتر مى شود، امید ظهورش بیشتر مى گردد اثر
فزاینده روانى در معتقدان دارد، و آنها را در برابر امواج نیرومند فساد بیمه مى کند، آنها نه تنها با گسترش دامنه فساد محیط مأیوس تر نمى شوند بلکه به مقتضاى
«وعده وصل چون شود نزدیک *** آتش عشق تیزتر گردد»
وصول به هدف را در برابر خویش مى بینند و کوششان براى مبارزه با فساد و یا حفظ خویشتن با شوق و عشق زیادترى تعقیب مى گردد.
از مجموع بحث هاى گذشته چنین نتیجه مى گیریم که اثر تخدیرى انتظار تنها در صورتى است که مفهوم آن مسخ و تحریف شود ـ همانگونه که جمعى از مخالفان، تحریفش کرده اند و جمعى از موافقان مسخش ـ اما اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پیاده شود، یک عامل مهم تربیت و خودسازى و تحرک و امید خواهد بود.
از جمله مدارک روشنى که این موضوع را تأیید مى کند، این است که در ذیل آیه «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض...; خداوند به آنها که ایمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند، وعده داده است حکومت روى زمین را در اختیارشان بگذارد» از پیشوایان بزرگ اسلام نقل شده است که منظور از این آیه «هو القائم و اصحابه» مهدى و یاران او هستند.
(6)
و در حدیث دیگرى مى خوانیم «نزلت فى المهدى; این آیه درباره مهدى(علیه السلام) نازل شده است» در حالى که در این آیه مهدى و یارانش به عنوان «الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات; آنها که ایمان دارند و عمل صالح معرفى شده اند، بنابراین تحقق این انقلاب جهانى بدون یک ایمان مستحکم، که هرگونه ضعف و زبونى و ناتوانى را دور سازد و بدون اعمال صالحى که راه را براى اصلاح جهان بگشاید، امکان پذیر نیست و آنها که در انتظار چنین برنامه اى هستند، هم باید سطح آگاهى و ایمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح خویش و اعمال خود بکوشند.
تنها چنین کسانى هستند که مى توانند نوید زندگى در حکومت او را به خود دهند، نه آنها که با ظلم و ستمگرى همکارى دارند.
و نه آنها که از ایمان و عمل صالح بیگانه اند.
و نه افراد ترسو و زبونى که بر اثر ضعف ایمان از همه چیز حتى از سایه خود مى ترسند،
و نه افراد سست و بى حال و بى کاره اى که دست روى دست گذارده و در برابر مفاسد محیط زندگى و جامعه شان سکوت اختیار کرده و کمترین تلاش و کوششى در راه مبارزه با فساد ندارند... آرى انتظار راستین این است.


پی نوشت ها :

1 . نقل از دیباچه اى بر رهبرى، ص 201 .                                                                          2 . محاسن برقى طبق نقل بحار، ج 13، ص 136 .
3 . قرع بسیفه یعنى با شمشیرش بر فرق دشمن کوبید.
4 . کافى بنا به نقل بحار، ج 13، ص 137 .
5 . کافى، به نقل بحار، ج 13، ص 136 .
6 . بحارالانوار، ج 13، چاپ قدیم، ص 14.


منبع :  http://www.makarem.ir/persian/articles/?qid=9438

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد